آدرینا جونآدرینا جون، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

آدرینا بانوی اردیبهشتی

9ماهگیت مبارک آدرینای نازم

برای دخترم... آسمان من... دخترک رویاهای تمام نشدنی من... خود من... حس میکنم از نو متولد شده ام. 9ماه هست خودم را در تو جستجو میکنم... رویای با تو بودن در من از بین نمیرود, واقعی نمیشود. هرشب صورتت را لمس میکنم, حس میکنم خوابم! آیا این تویی که از من متولد شده ای؟ کودکی ام دوباره بازگشته... با تو کودکی خواهم کرد... پا به پایت تا آتشکده نوجوانی دوباره ام خواهم دوید... با تو دوباره بالغ خواهم شد... دوباره عاشق خواهم شد... دوباره زندگی خواهم کرد. 9ماهگیت مبارک آدرینای نازم اینا عکسای امروزته بعدِ اومدن از مرکز بهداشت                        ...
30 بهمن 1393
1932 23 42 ادامه مطلب

خبرهای خوب و بد

سلام عشق زندگیم من اومدم با یه عالمه خبرای خوب و بد. اول بد رو میگم: اینکه این روزا یه کوچولو حالت خوب نیست. از طرفی داری دندون درمیاری.لثه هات متورم و جای دندونات سفید شده, آب دهانتم میریزه ولی نمیدونم چرا خبری ازش نیست, همه ش بی قراری میکنی.طرف دیگه هم این سرما خوردگی نامرد باز اومد سراغت سرفه و.... خیلی لاقر شدی عشقم ایشالا که این روزای بد سریع میگذرند و عسل طلای من بازم میشه همون آدرینا تپلو خب حالا دیگه وقت خبرای خوبه. دیشب تولد عمو کامران بود و خیلی به شما خوش گذشت چون همه ش در حال خوردن خوراکی های خوشمزه بودی و دست زدن این عکس پرنسسم بعد از حمام و قبل از رفتن به مهمونی شیطون بلای من, عاشق پاره کردن دستمال کاغذی ...
17 بهمن 1393
1702 27 41 ادامه مطلب

لاهیجان

سلام نخودی مامان, امشب خیلی شیطون شده بودی و اصلا نمیخوابیدی فقط دلت بازی میخواست.هم من هم بابایی نوبتی باهات بازی کردیم هر 2تامون خسته شدیم الا شما خانومچه 18 ریشتری خلاصه با هزار ترفند تازه خوابیدی. جمعه ای که گذشت فندق کوچولو و مامانیش خیلی حوصله شون سر رفته بود, بابایی سرکار بود بعدظهرم که از سرکار اومد خیلی خسته بود و میخواست بخوابه. ما هم از فرصت استفاده کردیم, سوییچ ماشینو برداشتیم و زدیم بیرون. بعدشم پریا جون اینا یار وفادارت به ما ملحق شدن تصمیم گرفتیم بریم لاهیجان.زیاد نموندیم چون وقتمون کم بود و شام هم جایی دعوت بودیم ولی روی هم رفته خیلی خوش گذشت.اینم عکسش شیطان کوه, بغل مامانیت  اینم بغل پریاجونی&nbs...
13 بهمن 1393

هدیه جدید آدرینا

سلام عشق مامان, خوبی؟ امشب خونواده بابایی مهمونمون بودن, و به شما هم طبق معمول خیلی خوش گذشت.عمه حدیث بازم زحمت کشید واسه آدرینا جون  یه لباس خیلی خوشگل خرید.مبارکت باشه گلم اینم از عکساش هرچقد سعی زدم جوراب شلواریتو بپوشونم نزاشتی, آخرش بیخیال شدمو همینجوری عکس گرفتم اینم از تلاش برای چهار دستو پا رفتن. اگه کیفیت عکسا پایینه ببخش عزیزم چون مجبور شدم حجمشونو بیارم پایین  اینم  از آخریش, البته خیلی عکس گرفتم ولی از اونجایی که شما یه لحظه هم آرام وقرار نداری همیناش سالم در اومد شبت پر از خوابهای رویایی قشنگ, عشقم ...
8 بهمن 1393
1078 10 17 ادامه مطلب

بدون عنوان

سلام قربون چشای خوشگلت برم دلم واست خیلی تنگ شده نازم فدای خندیدنت برم دلم أه گفتناتو میخواد دلم وقتی رو میخوادکه تو بغلمی بوووووووووس خیلی دوست دارم آدرینا جونم فدای اسم قشنگ برم ...
7 بهمن 1393

نوزادی آدرینا جانان

سلام به شیرین عسل زندگیم امروز میخوام چن تا از عکسای نوزادیتو واست بزارم.وبلاگتو وقتی 7ماهه بودی واست درست کردم ولی تا الان همه خاطرات زیباتو تو دفترت نوشتم سعی میکنم که کم کم اینجا انتقالشون بدم. این عکس10 روزگیته خوشگل مامان قربون اون ژستای خوابیدنت  لطفا تشریف ببرید ادامه مطلب اینجا هم یک ماهو نیمه بودی عشقم و اینم عکس 3ماهگی بووووووووس ...
6 بهمن 1393

خصوصیات آدرینا خانوم و رفتار ایشان در ماه هشتم

سلام گل دخملی باید بگم که این روزها خیلی خیلی شیرین شدی.عاشق این هستی که ببرمت بیرون هوای آزاد بخوری و انقد بلند میخندی ,از ذوق جیغ میکشی و صداهای عجیب غریب در میاری که محاله یکی از کنارمون رد شه و نازت نکنه. حرکاتت بسیار زیاده و اصلا یه جا آروم نمیگیری. عاشق بازی کردنی, وقتی هم که کسی باهات صحبت نمیکنه عصبانی میشی جیغای خوشگل میکشی و اعلام وجود میکنی. دیگه منو کامل میشناسی و بغل هرکس که باشی منو که میبینی اون دستای نازو ظریفتو باز میکنی تا بغلت کنم.باباییتو هم خیلی دوست داری از آیفون که میبینیش ذوق میکنی و دستو پا میزنی. چند روزه که بای بای کردنو هم یاد گرفتی کافیه یکی بگه بای بای تا اون دستای کوچولو و تپلتو واسش تکون بدی ...
1 بهمن 1393